احمدعلی رستگاران
یکی از گرفتاریها و دل مشغولیهائی که از سالهای گذشته در زمینه چاپ و نشر کتاب و کتاب خوانی با آن روبرو بوده ایم، ورود کسانی به این عرصه است که با بهره گیری از شیوه شناخته شده نان به نرخ روز خوردن و فرصت طلبی، با مدح و ثناخوانی ظاهری حوزه قدرت و استفاده از منافع کوبیدن حاکم معزول، با تصور خوشایند حوزه مذکور، تلاش دارند حقایق تاریخی را تحریف، یا بی رنگ کنند، این کسان چنانکه شاهدیم، کم تعداد هم نبودهاند. از برادران! تودهای تازه مسلمانی که به سائقه اشتهارشان در زمینه ابنالوقت بودن و نان به نرخ روز خوردن و ویژگی هایی که در همان زمینه ها از خود نشان داده و میدهند ، بی نیاز از هر گونه توصیف یا توضیحی هستند، بگیرید! تا کسانی که از نظر ویژگیهای یاد شده باطناً توده ای و ظاهراً پژوهشگر تاریخ هستند. این کسان چنانچه پیداست راه مطلوب خویش را اشتباه نرفتهاند، چون از امکان چاپ و نشر آنچه تحت عنوان کتاب تهیه کرده و میکنند و صدور مجوز از ناحیه مسئولین وزارت ارشاد اسلامی و استفاده از امکانات این کشور برای پیشبرد اهداف و اغراض نوعاً ضد ایرانی خود بهره مندند، و جالب آن که وزارت ارشاد اسلامی، کوششهای مذکور را با دادن مجوز و امکانات چاپ، در واقع بصورتی ناخواسته؟ تقویت میکند. شاید هم ممیزین محترم، اصلاً متوجه اغراض این کسان در تهیه با صطلاح کتاب یا تالیف نیستند، یا بدتر از آن از نوع صادق الحسینی ای هستند که در مرکز گفتگوی تمدنهای! مدعیان اصلاح طلبی می نشست و با خوردن از بیت المال، یا در واقع از سفره ملت ایران، علیه بزرگان و افتخارات تاریخی، این کشور حرف میزد؛ با این مقدمه بپردازم به اصل مطلب.
1- اخیراً در فرصتی که در سفری به خارج از ایران فراهم شد، سری به کتابخانهای همگانی زده و با پرسش از مسئول مربوطه، به قفسهای راهنمایی شدم که کتابهایی به زبان فارسی داشت، و در میان کتابها، کتابی با عنوان « فراز و فرود شیخ خزعل» کتاب را برای مطالعه به امانت گرفتم و حاصل مطالعه آنچه در پی خواهد آمد.
کتاب چاپ سال 1392 خورشیدی و ناشر، کتاب آمه ، و آنگونه که در خلاصه آمده، پدید آورنده عبدالنبی قیم نامی، که برخلاف مرسوم و معمول، کمترین مطلبی در معرفی وی نمی یابیم و ناگزیر باید پرسید، کسی با این نام وجود خارجی دارد؟ نامی مستعار است! برای پرده پوشی اغراض سیاسی، نام یا پیشینه خود را نیاورده، یا نیاوردهاند؟ لازم نیست زمان زیادی برای آگاهی از اغراض پدید آور! تلف کنیم. عبدالنبی قیم ( ناگریزم تهیه کننده یا تهیه کنندگان کتاب را به همان نامی که آورده اند، بشناسم و مورد اشاره قرار دهم، زیرا مهم شناخت اهداف، اغراض و آرزوهای اشخاص و گروهها و نیاتی است که دارند و اهدافی که از تهیه چنان کتبی دنبال
میکنند، نه نامی که دارند یا بر خود نهاده اند.) در مقدمه کتاب، ضمن اشاره به تألیف کتابهایی درباره تاریخ خوزستان _ سرزمین آباء و اجدادی چندهزار ساله نگارنده ایرانی، و نه آن گونه که عبدالنبی قیم و همفکرانش تلاش دارند وانمود کنند، محل سکونت و حکمرانی چند شیخ عرب! _ با اشاره به اهمیت دور بودن اهل تحقیق از (حب و بغضهای برخی مولفان) انتشار اسناد وزارت امور خارجه ی انگلیس را سبب دقت و تامل در اظهار نظرها و تجزیه و تحلیل رویدادها، بمنظور «احتراز از کلی گویی و حدسیات و عامی نگری» دانسته است. اما قیم چه کسانی را بر حذر می دارد ؟ کسانی که در فراهم آمدن مقدمات و مدعیات ابتدایی و مرثیه سرایی های انتهایی برای خزعل همراه وی بوده اند؟
2- برای اینکه از درجه ارزش و اعتبار مستنداتی( اسناد وزارت خارجه بریتانیا) که قیم و هم فکرانش را از « کلی گویی و عامی نگری و حدسیات» دور نگهداشته، و هم زمان سبب تأمل و دقت آنها در تجزیه و تحلیل رویدادها میشود! آگاه شویم، بهتر است به متن کتاب مراجعه کنیم. قیم میگوید « نمیتوان به اسناد و مدارک و نوشته های بجا مانده از دستگاه دیپلماسی بریتانیا اطمینان کامل داشت، کس چه داند؟ شاید بسیاری از این اسناد و نوشتهها برای فریب دیگران بوده و حقیقت چیز دیگری باشد.»!! (به صفحه 423 کتاب مراجعه کنید.) بسیار خوب ! حالا که با این کیفیت، از میزان ارزش و اعتبار علمی تلاشهای قیم، برای «احتراز از کلی گویی و عامی نگری و حدسیات» و آنهم بطور خاص و مورد تاکید ایشان، با استناد به اسناد دستگاه دیپلماسی انگلیس و استفاده از آنها آشنا شدیم، و در عین حال آن گونه که آوردهاند « اسناد مذکور قابل اعتماد نیست و شاید بسیاری از این اسناد، برای فریب دیگران تهیه شده و حقیقت چیز دیگری است.» تکلیف چیست؟ متوجه که هستید! استفاده از واژه «شاید» یعنی همان « حدسیات» یا گمانه زنیهایی که قیم، دوری از آن را ملاک و معیار ارزش کار تحقیقی میداند؟ با این ترتیب تکلیف خواننده برای تشخیص و ارزشگذاری اثر! و داوری درباره آن و مدعیاتش روشن شده است. هر جا از شوق و ذوق قیم و هم فکرانش و تعریف و تمجیدهای وی از «هوش، ذکاوت، سیاس بودن و بخشندگی و بزرگواری»! خزعل نوشته، یا ترجمه مأخذی عربی را ملاک قرار داده ، با مطالعه ای تاریخی، به روش علمی« برای احتراز از کلی گویی، عامی نگری و حدسیات» روبروییم
و چون برخلاف دیگر مولفین « از حب و بغض» برکنار بوده! نباید گفتهها و مدعیاتش را درباره دوران طلایی! سپری شده خزعل، به مثابه واحسرتای ناشی از حب و علاقه تلقی کرد؟ بلکه از رویدادهایی تاریخی سخن گفته، و پژوهشی تاریخی انجام داده است!
3- عبدالنبی قیم، از درخواست علاقه مندان و دوستداران تاریخ، از خود، به نگارش دورهی بعدی تاریخ خوزستان،؟ پس از انتشار پانصد سال تاریخ خوزستان نوشته است و البته ضرورتی ندیده بنویسد چه کسانی؟ چگونه؟ در کجا؟ یا از کجا؟ از وی خواسته اند بنویسد؛ در حالی که گام نخست درستی و راستی ارائه مستندات مدعیات است.
نگارنده این مطلب ، با خواندن کتاب کنونی، از تالیف ادعایی دیگر ایشان آگاه شدم، ولی کتاب مذکور را ندیده و نخوانده ام، تا درک و دریافت بهتری از اغراض پدید آورنده! از ورود به تاریخ خوزستان داشته باشم، لیکن مطالعه کتاب حاضر و سبک و سیاق نگارش آن، نشان میدهد، با ندیدن، یا نخواندن کتاب دیگر ایشان هم چیزی را از دست ندادهایم. سرتاسر کتاب حاضر، اولاً و اساساً ترجمه چند مأخذ عربی، منتسب به مولفین عرب است، که همان آمال وآرزوها و حسرتهای خود و قیم را درباره ی خوزستان نشان می دهند، و پیداست که چه میزان از ارزش و اعتبار تحقیقی تاریخی بدورند، و ثانیاً شالوده اصلی کتاب، اسناد منتسب به وزارت خارجه ی بریتانیا هستند، که شخص عبدالنبی قیم، با زدن پنبه ی آنها،_ و البته چنانچه پیداست، بدون توجه و ناخواسته_در حقیقت پنبه ی کتاب خود را چنانکه پیش از این نشان دادیم زده است. اما همین مؤلف، در بخشی از کتاب که به شرح «نظام مالیاتی» دوران خزعل پرداخته، در تنها مستند قابل اتکای خود، ناگزیر به کتاب تاریخ پانصد ساله خوزستان، تألیف احمد کسروی، رجوع و استناد و نوشته است « اما واقعیت امر این است که آنچه نگارنده از افراد مطلع شنیده، صحّت بسیاری از نوشتههای کسروی را تایید می کند.» ( به صفحه 338 کتاب مراجعه کنید) و میدانیم احمد کسروی تبریزی، پژوهشگر بزرگ تاریخ، در تحقیق فوق العاده ارزشمند خود «تاریخ پانصد ساله خوزستان» چگونگی پیدایی و منشاء حضور و سکونت اعراب را در بخشی ازخوزستان، که به پنج سده پیش بر می گردد، نشان داده است، و جالب است توجه داشته باشیم، همان عبدالنبی قیم، دریادآوری منابع مطالعه اش و در آغاز کتاب (صفحه19) برای کم رنگ کردن ارزش علمی و تاریخی پژوهش ارزشمند کسروی، او را « نه به عنوان تاریخ نویس وپژوهشگر، بلکه به عنوان یکی از عناصر فعال یک طرف منازعه» معرفی و کتاب تاریخ پانصد ساله خوزستان را مبری از جانبداری ندانسته است! در شرایطی که قیم با بهره گیری فراوان، از چند کتاب عربی، کتابهایی که خود آنها را پایان نامه های تحصیلی مؤلفین اش معرفی میکند، کتب مذکور را «تألیف ارزشمند»! معرفی می کند، و ارزش کتب مذکور، - البته از نگاه قیم - تلاشی است، که به منظور تحریف نام خوزستان و با اغراض روشن سیاسی و اهداف جانبدارانه صورت گرفته و بخشی از تظاهر ضد ایرانی عرب های مذکور است، این باصطلاح مؤلف، که عملاً گرفتار آشفتگی ذهنی ناشی از تلاش برای جمع میان اضداد ورود به مباحث تاریخ و پژوهش تاریخی امانتدارانه، از یک سو، و احساسات قوم گرایانه - البته غیر ایرانی - از سوی دیگر است؛ در مبحثی از کتاب خود، زیر عنوان «شیخ خزعل و احمد کسروی» به کسروی، از بابت اینکه صفحات اندکی از کتابش را به خزعل، اختصاص داده ایراد داشته، لیکن همانها را به دلیل آنچه موضع جانبدارانه کسروی نامیده، مصداق حقیقت ندانسته است! و این تازه در شرایطی است که او بنای کتاب خود را از یک سو بر مأخذ عربی ای نهاده، که خود آنها را پایان نامه تحصیلی معرفی میکند، و از سوی دیگر انتشار اسناد وزارت خارجهی انگلیس را در خصوص مورد، سبب دقت وتامل در بررسی وقایع تاریخی اعلام می کند، و مأخذ عربی وی توسط عربهایی تهیه شده که اغراض ضد ایرانی دارند، و همه جا از خوزستان ما ، با عنوان جعلی عربی یاد می کنند، و عبدالبنی قیم هم نه تنها با این امر مخالفتی ندارد، سهل است که با آنچه «رعایت امانتداری» مینامد، متعرض کسانی است که خوزستان را خوزستان نامیدهاند، نه با نام جعلی مورد علاقه عبدالنبی قیم. ( نگاه کنید به پی نویس شماره 76 از صفحه 67 کتاب ایشان) اما همین پژوهشگر! با فراموش کردن آنچه نقیض «مدعیات امانتدارانه!» ایشان است . و درست در یک صفحه پیش، نه تنها رعایت امانتداری، در نقل مطالب را ضروری ندانسته و (جالب است که همان را هم به صراحت اعلام کرده) ، خود را مجاز و مختار در تحریف منابع و عدم رعایت امانت و صداقت در نقل مطالب دیده، (نگاه کنید به پینویس شماره 57 ازصفحه 66 کتاب ) ، آنجا که تحریر سفرنامه رضا شاه را توسط خود او نمیداند، و می نویسد « بعید به نظر میرسد رضاخان آن را تحریر کرده باشد. به همین دلیل نگارنده، این کتاب را ... بنام فرج اله خان بهرامی ثبت و ضبط کرده است»! توجه دارید چه اندازه جالب است؟ امانتداری بهتر از این؟! فاعتبروا یا اولی الابصار .
این به اصطلاح پژوهشگر، برای کم رنگ کردن تحقیق تاریخی ارزشمند کسروی، در باب منشاء و زمان حضور عربها در خوزستان، و در تلاش برای پاسخگویی به حقیقت تاریخی مندرج در کتاب احمد کسروی است،که به اظهار نظرهای - البته بدون سند و مدرک و دلیل - شگفت انگیزی در مورد سابقه تاریخی حضور عرب در ایران، بطور عام، و در خوزستان بطور خاص میپردازد، و در نهایت امانتداری! به منظور ایجاد جای پایی تاریخی برای اعرابی که هیچگاه در سرزمین های ایرانی، سکونت نداشتهاند، و ایجاد شبهه - البته بزعم عبدالنبی قیم - در مورد تحقیق فوق العاده ارزشمند احمد کسروی تبریزی، از جهت نشان دادن منشاء و چگونگی و سابقه حضور عربها در خوزستان، بدون اینکه هیچ مستندی داشته، یا اساساً توانایی ارائه مستندی را داشته باشد، سابقه حضور برخی اعراب ، در ایران را به دوران اشکانیان نسبت می دهد!( پانویس شماره 35 صفحه ی 173 کتاب) یا در نمونه ای دیگر، به شرح تاریخچه ی بنای آبادان می پردازد، که البته عبدالنبی قیم، آن را عبادان! می نویسد، تا خواسته یا ناخواسته نشان دهد ، تاَلیفش از چه منظری موقعیت وجودی یافته است. می گوید «در خصوص وجه تسمیه عبادان! تقریباً همه جغرافی دانان و نویسندگان جغرافیای تاریخی ، آن را به عبادبن حصین! نسبت می دهند، که در زمان حجاج ابن یوسف ثقفی در این خطه مسکن گزید» و علت اصلی طرح این ادعا را که موٌلف بر آن ، عنوان سخن ! نهاده ، به نوشته ابن کلبی ارجاع می دهد.( صفحه 342 کتاب) و کار اباطیل ناشی از احساسات غیر ایرانی،اگر نگوئیم ضد ایرانی، این موٌلف البته محترم به جایی رسیده، که از قول نویسندگان؟ معلوم الحال هم فکرش ، مدعی است پیامبر اکرم(ص) هم از عبادان!یاد کرده است! اما البته بدیهی است که نمی گوید و نمی گویند کجا و کی ؟ ماًخذ و مرجع چنان ادعایی چیست؟چه سندی بر تائید این امر دارند؟ و چون اینها اباطیل برخواسته از احساسات است، و نه مطلبی مبتنی بر حقایق و واقعیت های تاریخی ، موٌلف فراموش کرده، و یا شاید گرفتار تجاهلی است _ که البته محتوای تاَلیفش حکایت دارد،_ و یا احتمالاً همه ی خوانندگانش را چون خود بی توجه و بی دقت تصور کرده، باید به یادش بیاوریم، که همین موٌمن ! چند سطر پیش تر، وجه تسمیه آبادان ( یا بنا به آرزوی ایشان عبادان!) را به عبادبن حصین نسبت می دهد، که بنا به نوشته ایشان ، در زمان حجاج ابن یوسف ثقفی، در آبادان مسکن گزیده است. و نام آبادان منسوب به اوست! در این صورت چگونه او و هم فکرانش مدعیند، پیامبر اکرم(ص) از آبادان یاد کرده است؟! آبادانی که وجه تسمیه اش- بنا به ادعای عبدالنبی قیم- به عبادبن حصین، آن هم در زمان حجاج ابن یوسف ثقفی، یعنی دهها سال پس از رحلت پیامبر (ص) بر می گردد!! دوباره توجه کنیم که وزارت ارشاد اسلامی، به چنان اباطیلی مجوز چاپ و نشر داده و ناشرینی هم زحمت چاپ و نشر کشیده اند. چرا؟ احتمالاً و به احتمالی قریب به بقین چون عبدالنبی قیم، جا و بی جا تلاش کرده ، برای خوشایند حوزه قدرت، تا آنجا که ممکن است چهره واقعی تاریخی رضا شاه را تخدیش و تحریف کند.و این تلاش بخصوص به علت نقش اساسی و غیر قابل انکاری است که رضا شاه در جهت برچیدن بساط تلاش های تجزیه طلبانه ی خزعل داشته، همان چیزی که امثال عبدالنبی قیم از زمان خزعل به بعد و به پشتگرمی و با استفاده از کمک ها و حمایت های مالی و غیر مالی برخی کشورهای عربی زیر علم آن سینه می زنند ، در حالیکه هر ایرادی که به رضا شاه وارد بوده- که در بسیاری موارد وارد بوده و مجال طرح آن در اینجا نیست- در مراتب ایران دوستی اش شبهه یا تردیدی وجود نداشته و ندارد،چنانکه در مراتب نوکری و سرسپردگی بی چون و چرای شیخ خزعل به انگلیسی ها و حرکات ضد ایرانی اش ،هم کمترین شبهه یا تردیدی وجود نداشته و ندارد، که شخص شیخ !نه تنها معترف و مقر به مراتب مزدوری اش بوده، که همانطور که در تاَلیف عبدالنبی قیم آمده، به این امر به صراحت افتخار و آن را اعلام هم می کرده است. آنجا که در نامه به کنسول انگلیس در اهواز نوشته است. «مکرر می گویم تا زنده هستم مصالح دولت انگلیس را حفظ می کنم و خدمات من به آن دولت که به آن افتخار دارم، بر آنها مخفی و پوشیده نیست» (نگاه کنید به صفحه 412 کتاب)
ادامه دارد...
پنبه زن (احمدعلی رستگاران)...
برچسب : یکی بر سر شاخ, بن می برید,یکی بر سرشاخ بن میبرید,يكي بر سر شاخ بن مي بريد, نویسنده : panbezana بازدید : 227