متوهم فیلسوف نما !

ساخت وبلاگ

احمدعلی رستگاران

۱-فلسفه اساساً به معنای اندیشیدن پیرامون مسائل بشری و چون و چرا کردن درباره هر آنچه ممکن است مبنای اعتقادات، باورها و رفتارهای انسان باشد و کوشش برای پیروی از عقل و خرد در مواجهه با مسائل ، مشکلات و موضوعات مطروحه است.اصل واژه، یونانی و مرکب از دو جزء فیلیا به معنی دوستدار و سوفیا به معنای آگاهی است. و فیلسوف یعنی دوستدار خرد. توجه داریم که غرض، ارجاع کاملا اختصاری به معنای فلسفه و فیلسوف است،وگرنه حق مطلب را نمیتوان در دو سطر ادا کرد. و اما متوهم اساساً به معنای خیالاتی است و دوباره توجه خواهد شد که مقصود طرح لغت و ارائه پاسخ در جهت روشن شدن معنای آن، یا ورود به چند و چون موضوعاتی از این دست نیست ، که ارائه نمونه ای از آدمهای خیالاتی است که خود را خرد گرا و فیلسوف می پندارند و البته در حد حوصله این مختصر.

۲- سالهای متمادی پس از انقلاب اسلامی ، با آدمی روبرو بوده ایم به نام عبدالکریم دباغ، با نام نویافته یا نوبافته! سروش! موجودی خود شیفته و متوهم که با استفاده از تریبون ها یی که الی ماشاالله و به سهولت در اختیار داشت. ساعاتی فراوان به توجیه گفتار و رفتار خود و هم پالگی هایش می پرداخت و آنچه ارائه می داد ، نه نشر افکار ! که پرداختن به معتقدات و باورهای دینی و مذهبی خویش ، با رنگ و لعابی از مثنوی مولانا و بهره گیری از ادبیات فاخر این سرزمین بود ، مطالب و موضوعاتی که پیش از وی بسیاران گفته بودند و پس از او نیز هم خواهند گفت . یکی از معانی نام خانوادگی تازه حضرتشان که سروش باشد 《 فرشته ای است که پیغام آور باشد و یا ملک وحی که به تازی جبرئیل گویند و حکمای تازی عقل فعال و دانایان پارسی خرد کارگر خوانند 》 

برای مشاهده بیشتر به لغت نامه دهخدا مراجعه کنید. بنا بر این هرچند سروش نامی زیبا و پارسی است ، گویا این متوهم خود را در عالم وهم و گمان نوعی پیام آور عقل و خرد پنداشته است.در حالیکه آنچه گفته و میگوید، _ با وجود تفاوتهای ظاهری احتمالی دهه های گذشته ، در بیان آنها _ تکرار مکرراتی است ، که نه تنها همراهی و هماهنگی خرد را با خود ندارد ، که در محدوده ی باورهایی است تعبدی و نه تعقلی ! 

باورهایی چون و چرا ناپذیر که نسبت و مناسبتی با فلسفه و خرد نقاد پرسشگر و آنچه از معنای ویژه فیلسوف متبادر به ذهن است ندارند.

که اگر بنا بود باورهایی که ایشان تصور می کند یکی از مبشرین آن است به بوته ی چون و چرای عقلی وانهاده شود چه بسیاران و از جمله شخص شخیص ایشان را دچار گیجی و سردرگمی می نمود که در مورد ایشان ، به دلالت مدعیات گاه و بی گاه واقع شده است.

۳-عبدالکریم سروش! آدمی است که سخت قالب گرفته است و در طی تمامی سالیان گذشته نیز هیچگاه از پیله ای که به دور خود تنیده ، خارج نشده است و اساساً تمامی مدعیاتش بر خرد و دانایی در خوشبینانه ترین حالت قابل تصور ناشی از توهمات آدمی است که شیفته ی خویش است، و خود را فیلسوف می پندارد. و شاید هم گناه نه از ایشان، بلکه از کسان و مجامعی است که با تیتر های دهان پر کن آموزشی و دانشگاهی حضرتشان را برای سخن رانی یا تدریس ؟ دعوت و امر را بر خود وی هم مشتبه کرده اند. برای تشخیص اینکه مدعیات این آدم در خصوص خرد و خرد گرایی، به چه اندازه میان تهی است و غیر منطبق بر حقیقت و واقعیت لازم نیست تلاش کنیم. سروش ! در طی دهه های عمر خود در یک قالب عقیدتی قرار داشته و جهان را از منظر و دریچه همان قالب میبیند ، و کوشش میکند به چراهای مطروحه با آموزه های قالبی خود پاسخ دهد، و اساساً جهان را با همان قوالب خو گرفته تبیین کند، و اتفاقاً از این جهت کمترین تفاوتی با عامی ترین و متعبدترین آدمهای معتقد به آنچه مورد اعتقاد ایشان است ندارد و تفاوتی اگر هست در ظاهر کار است، ایشان کلاسی چند در دانشکده یا دانشگاهی را به خود دیده و آدم عادی همان دانشگاه را ندیده است ، نمیخواهم حضرت سروش را مصداقی از شعر سعدی بدانم و بگویم ایشان کتابهای دانشگاهی را به دوش خود نهاده است لیکن نه محقق است نه دانشمند ! که ساحت ایشان مبرای از چنین تصوراتی است !اما روشن است و تردیدی وجود ندارد که گام نخستین خروج از دایره عقل و خرد و اساساً خردگرایی و روشنفکری و روشن بینی آن است که آدم درون قالب قرار گرفته باشد، مهم نیست چه قالبی باشد، دینی، ضد دینی، چپ ، راست ، یا هر قالب دیگری که به ذهنتان می رسد ! چه قالب، اجازه عرض اندام به عقل و خرد نخواهد داد ، قالبها فراوانند و یکی از آن جمله معتقدات و باورهای دینی و مذهبی انسانهاست، مسلم است که باور به دین و مذهب ملازمه با تعبد دارد. آنچه از ادیان بویژه ادیان آسمانی می دانیم دستورالعمل ها و راهکارها و آموزه ها و ارزشهایی اخلاقی است که باید به آنها ایمان داشت، و بی چون و چرا مورد عمل قرار داد، به عبارت دیگر تعبد در مقابل تعقل قرار دارد. مسلم است که نمیتوان و نباید به چون و چرا و پرسش پیرامون اصول ادیان پرداخت، بلکه باید به آنها باور داشت و مجالی برای اندیشیدن باقی نمی ماند، و قاعده درست کار هم همین است. زیرا قطع نظر از اینکه اهل کنکاش و جستجو و عقل گرایان در خصوص مورد ، قطره ای در مقابل دریای بیکران انسانهای عامی ، معتقد و متعبد هستند، اگر فرض کنیم همان استثنائات هم بخواهند در مقام کنکاش عقلی و تطبیق امور و معضلات با عقل و خرد باشند و در فرضی که امکان چنین ورودی باشد، دچار سرگیجه ای خواهند شد که امثال سروش گرفتار آنند، و دائم در حال خلط مباحث و تلاش برای تعریف هماهنگی میان اموری که از اساس هماهنگ نیستند، و هماهنگی را نمی پذیرند.و علت چنان تلاشی ، چیزی نیست جز گرفتاری امثال سروش، در قالبی ایدئولوژیک از یک سو، و کوشش برای تبیین و تعریف معتقدات قالبی از سوی دیگر.با آنچه که ایشان عقل و استنتاج عقلی میپندارد وهم از چنان جنبه ای است که خود را نومعتزلی معرفی می کند ، با این تفاوت اساسی که در ظرف زمانی تاریخی خود دیگرانی، کسانی را که معتقد و کوشا در استنتاجات عقلی از ظواهر دین بودند معتزله نامیدند، اما فیلسوف نمای مورد بحث شخصاً خود را نومعتزله معرفی می کند، تا وانمود کند ابزار کارش، استنتاج عقلی است، آنهم از امور یا معتقداتی که نه مبتنی بر عقل که اساساً بر تعبد و نقل است،وهم از اینجاست که دچار اوهام و پریشان گویی ها می شود که از ویژگی های آدم هایی است نظیر ایشان،از یک سو تلاش برای تبیین جهان و امور بر مبنای قالب خویش و از سویی وانمود کردن تلاش برای پاسخ به موضوعات تعبدی از مجرای تعقل.زیرا نه قادر است و نه مایل به خروج از معتقدات و باورهای شکل گرفته طی دهه های عمر و به مصداق

صد هزاران ز اهل تقلید و نشان

                                                افکندشان نیم وهمی در گمان

باید پاسخی برای وهم و گمان خویش آنهم پس از دهه ها جلوس بر منبر موعظه، برای خلق اله بیابد. بنا بر این به مرده ریگ کسانی تمسک می جوید که خود با همه تلاش ها برای پیوند دادن تعبد و تعقل ، صدها سال است روزگارشان به سر آمده، و نشانی از آنها نمیتوان یافت، مگر در صفحات تاریخ. فیلسوف نمای مورد نظر هم یکی از آنها! ایشان خود را نو معتزلی معرفی میکند . اما معتزلیان کیانند ، و به عبارت درست کیان بوده اند ؟ که دباغ ! خود را گونه نوین آنها می نماید؟

۴-معتزله کسانی بوده اند که در دوره تاریخی خود تلاش داشتند در تفسیر آیات از عقل استفاده کنند ، و به استنتاجات عقلی از ظواهر دین بپردازند، و به نوعی میان عقل و دین ، هماهنگی ایجاد کنند، و اجمالاً و آنگونه که نوشته اند، کسانی که وقتی نتایج استدلالهای عقلی آنها با ظواهر دین مخالفت داشت، دست به تاویل ظواهر می زدند،تا میان عقل و دین هماهنگی ایجاد کنند، گروههای دینی و مذهبی دیگری از اهل تاویل و تفسیر بوده اند ، که کارشان از جهاتی به معتزله شباهت داشته است، از جمله شیعیان اسماعیلی یا هفت امامی که انشعاب کنندگان از شیعیان نخستین بوده اند ، که دوران درخشانی را در حکومت فاطمیان مصر به دنبال خود دارند، و اجمالاً باورشان مبتنی بر آن بود که قرآن کریم باطنی دارد که رحمت است ولیکن ظاهرش دارای عذاب. (آیه ۱۳ سوره حدید)  

که در اینجا موضوع بحث ما نیستند، برگردیم به فیلسوف نمای خودمان! و ادعای نو معتزلی بودن و توجه داشته باشیم وقتی می گوید نو معتزلی است ، یعنی مدعی خردگرایی ! است و ارائه استنتاجات و استدلالهای عقلی در مورد دین و مذهب ، و تفسیر ظواهر دین، با استدلالهای عقلی و در تلاش برای رفع تعارض فی ما بین تعبد و تعقل، که نخستین اطاعت مطلق است و دومی پرسشگر و چون و چرا کن در باره موضوعات پیرامونی. فیلسوف نمای ما احتمالاً مطالعه ای در احوال معتزله و اصول اعتقادی آنها و از جمله اصل امر به معروف و نهی از منکر داشته است. ایشان در مواجهه با همپالگی های فکری و عقیدتی پیشین و کنونی خود مدعی طرح کدام امر به معروف و نهی از کدام منکر است ؟ یا کدام انتقاد را از چه جهت و بابت داشته است؟

۵- نگاهی هرچند کوتاه به کارنامه عملی ایشان در سالهای پس از ۱۳۵۷ و انقلاب اسلامی نه تنها در بر دارنده کمترین نکته مثبتی نیست ، که اگر به مدعیات کنونی شخص ایشان بنگریم کارنامه ای منفی و تاریک است که در آن از خردگرایی و مدعیاتی چنان اثری نیست که خود شحنه ای در راس کار بوده است. شحنه ای که در همان روزهای آغازین انقلاب به عنوان عضو ستاد عالی انقلاب فرهنگی منصوب و وظیفه ی قلع و قمع فرهنگ و اهل فرهنگ و بخلاصه تاراندن و تصفیه هر اهل تفکر و اندیشه ای را که مانند ایشان و مرشد و همپالگی های فکری و عملی اش نمی اندیشید و رفتار نمیکرد، یا به معتقدات و روش های ایشان باور نداشت و دگراندیشان را به عهده داشت.و جالب است هرگاه از این فیلسوف نما در مورد اقداماتش در ستاد انقلاب فرهنگی( شما بخوانید ستاد قلع و قمع دگراندیشان) و اخراج دگراندیشان اعم از استادان و دانشجویان دانشگاهها در مدت صدارتش ! می پرسند با وجود تمامی مستندات و حقایق مکتوب موجود پیش رو اقداماتش را تکذیب میکند که البته امر عجیبی نیست ، زیرا یکی از ویژگی های اساسی و بارز وجوه وجودی عبدالکریم دباغ با اسم بی مسمای سروش ! و همپالگی های فکری و عملی اش این است که روبروی دوربین بنشینند و به فرمان آنچه که ملکه ء ذهنشان شده به دروغگویی و تحریف حقایق و واقعیات بپردازند ،و اینهمه ناشی از آن است که خود متوجه غیر قابل توجیه بودن اقدامات نابخشودنی اش هم شده است، لیکن بجای آنکه در مقابل ملت به اعتذار از رفتارش بپردازد همان رفتاری را میکند که آن پرنده معروف برای دیده نشدن در نهایت کم خردی انجام می داد و عاقبتش را هم میدید.

۶- و نگاه اجمالی نگارنده به عبدالکریم سروش، نه از منظر و نگاه معممینی است که بر مبنای باورهای خویش به پاسخ گویی به سروش و مدعیات مطروحه اش می پردازند، که ورود در این مختصر به قصد نگاهی اجمالی به کارنامه شخصی است که در چند دهه پس از انقلاب اسلامی در حالیکه خود در آغاز کار و ظاهراً بر اساس باورهای دینی اش توجیه کننده دربست اعمال و رفتار و گفتار خود و همپالگی هایش اعم از معمم و غیر معمم بوده است، و اینک با وانمود کردن خردگرایی بعضاً به طرح مباحثی می پردازد که گویا از کشفیات ایشان است،و نه حقایق و وقایعی که تاریخی به قدمت تاریخ دین دارد، و از جمله کشفیات اخیر ایشان ! طرح این موضوع که چیزی به اسم اسلام رحمانی وجود نداشته است یا ندارد. و البته ورود در بحث درست یا نادرست بودن چنان ادعایی به اهلش واگذار می شود که در حیطه ی شناخت صاحب این قلم نیست ولی قطع نظر از مجادله و مناقشه بر سر آنچه ایشان می گوید و پاسخ هایی که اهل دین به آن می دهند.

اگر عبدالکریم سروش مطالعات دقیق تاریخی داشت به جای باقی ماندن در محدوده ی باورهایش، و طرح بحث های نظری مبتنی بر آنها و تلاش برای جا زدن حقایق تاریخی به عنوان کشفیاتی نوین و قالب کردن آن به خلق اله، مطالب را در عالم عمل و مبتنی بر حقایق تاریخی ارائه میداد ، اما ایشان باید نشان دهد کماکان و چنانچه بوده تغییری نکرده است و تظاهر به پوست اندازی در باورها و معتقداتش حکایت از دو امر دارد. نخست محدود بودن در آنچه پیش از این هم بوده است و دوم تظاهر به خردگرایی ای که ملازمه با وانمایاندن خود به عنوان آدمی اهل تعقل و خرد دارد، وگرنه در معنا عبدالکریم سروش همان موجودی است که در آغاز انقلاب و با جلوس بر مسند شحنگی انقلاب فرهنگی به اموری پرداخت که اینک در مقابل دوربین ها به تکذیب آنها میپردازد. درست همان زمانی که این متوهم فیلسوف نما وظایف شخصی اش را معمول میداشت و مدام با آویزان شدن به مثنوی می کوشید رنگ و لعابی به مدعیات و مطروحاتش بدهد، زیر گوش خود ما و در کشور همسایه ترکیه مشغول مصادره کردن مولانا به عنوان یکی از اعاظم شعرا و خردمندان ترک بودند ! مولانایی که خود گفته بود

دانم من این قدر که به ترکی است آب سو ! 

اما دغدغه سروش و همپالگی هایش نه حفظ میراث های فرهنگی این کشور که نابود کردن آنها بوده ، مگر نه اینکه این فیلسوف نما همانی است که در جزء کشفیات خود که در همین یکی دوسال اخیر ، و نه چهل سال پیش ! بدان نائل آمد ،این بود که مرشد عقیدتی خود را خردمندترین انسان تاریخ ایران از دوران باستان تاکنون نامیده بود ! و کسی نبود از ایشان بپرسد ، یا مجالی برای طرح چنان پرسشی فراهم نیامد که در این صورت امام و مرشد عقیدتی دیگر ایشان غزالی در کجای این مدعیات قرار داشته است؟ و مگر نه اینکه ابوحامد محمد غزالی امام سروش هم بوده است؟ و چنانچه خود میگوید کتاب کیمیای سعادت غزالی را به هنگام عزیمت به خارج از کشور و برای ادامه تحصیل به عنوان گنجی که راهنمای ایشان در زندگی بوده بهمراه داشته است؟ و البته در این مختصر مطلقاً مجال ورود در کیمیای سعادت سروش !! وجود ندارد که بخشی اساسی از آنچه کیمیای سعادت را تشکیل می دهد، اباطیل و ترهاتی بوده که در مورد نیمی از اجتماع که زنان باشند، بهم بافته است، متضمن بدترین و سخیف ترین اهانت ها و بی احترامی ها و تحقیر زنان از جمله تشبیه آنها به حیوانات !؟ و این کتاب غزالی چنانچه خود عبدالکریم دباغ تصریح کرده است راهنمای زندگی او بوده است، و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

و اگرچه پرداختن به آنچه تحت عنوان سخنرانی توسط سروش اظهار و ابراز و سپس به صورت کتاب به چاپ و نشر رسیده چیزی در حد وقت تلف کردن ، و وقت عزیز به هدر دادن است، ولیکن چون خریداران و خوانندگان و بعضاً باورمندانی دارد باید در بوته ء نقد و انتقاد قرارش داد ، و پته اش را هم در حد حوصله ای مختصر به روی آب انداخت که دباغ با تمام مدعیاتی که دارد درست در نقطه مقابل خرد و خردورزی، موجودی است اشعری مسلک و معتزلی نما!

از کوزه همان برون تراود که در اوست...

پنبه زن (احمدعلی رستگاران)...
ما را در سایت پنبه زن (احمدعلی رستگاران) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : panbezana بازدید : 205 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:57