تطهیر محمدعلی شاه قاجار و امین السلطان و تکفیر مجاهدان مشروطیت؟!

ساخت وبلاگ

 

احمدعلی رستگاران

گاه پیش آمده ، به هنگام خواندن، یا شنیدن مطلبی پیرامون  تاریخ گذشتگان ، به اظهار نظرهایی     برخورده ایم ، بسیار استثنایی و شگفت آور، از آن جهت که چنان با موضوعات و حقایق روشن و باورهای تاریخی مبتنی بر آن، مغایرت دارد، که خواننده یا شنونده، در مورد منظور واقعی نویسنده، یا گوینده مطلب ، دچار تشکیک و تردید می شود. به عبارت دیگر، معلوم نیست اظهار نظر مذکور، بر پایه مطالعات تاریخی، و در جهت روشن کردن نکات تاریک احتمالی، یا کم تر روشن تاریخ پیشینیان است؟ یا عالماً و عامداً ، به قصد تحریف واقعیات تاریخی صورت گرفته؟ یا اصلاً هیچ یک از دو مورد گفته شده نیست، بلکه نویسنده، یا گوینده، به این وسیله ،قصد مطرح ساختن خود را دارد!

1- در سه شماره پیاپی روزنامه صبح امروز، و در مصاحبه ای که با عنوان - پیشینه ترور در ایران- با آقای محمد ترکمان، صورت گرفته، ضمن مطالعه مطلب، به اظهار نظرهای شاذ و استثنایی ای برخوردیم، که تاکنون در جایی نشنیده، یا نخوانده بودیم، و به نظر می رسد، در مقام تقابل صریح با واقعیات و حقایق تاریخی میهن ما است، و چهره حقیقت را اگر نه دگرگون ، بلکه به آن چنگ انداخته و آن را می خراشد، همچنان که احساسات خواننده را هم جریحه دار می سازد.احساساتی که مبنای تشکیل آن، حقایق تاریخی یک قرن اخیر میهن ما است، و بر پایه واقعیات شکل گرفته است، احساسات صمیمانه انسان نسبت به آزادی خواهان و مبارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی و تعلق خاطر و احترامی که برای آرمان گرایان و کوشندگان در راه آزادی های عمومی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و ساری و جاری شدن قوانین داریم.

2- در مطلب مورد اشاره به کسانی حمله و  تلاش در دگرگون کردن  چهره واقعی آنها شده،  که در راه آزادی میهن و مردم ما از چنگال استبداد و  ظلم محمد علی شاه ، و در جهت دفاع از مشروطیت و آزادی های مردم، و در کشاکش رویارویی استبداد و آزادی، جانفشانی ها نموده و سر در راه مشروطیت نهاده بودند. هرچند برخی از آنها، در مقاطعی از دوران زندگی و و مبارزات آرمان گرایانه خویش، دچار اشتباهات و خطاهایی بوده اند، اما چه کسی در طول زندگی خویش اشتباه نکرده و نمی کند؟به ویژه آنجا که زنان و مردان از خود گذشته و استبداد ستیز، با همه آرمانهای بلند و نیک انسانی، به ناخواه در مقاطعی از دوران زندگی و مبارزات، در دام سیاست بازی ها و قدرت طلبی های مردان سیاست پیشه و انحصار گرا گرفتار و دست به رفتارهایی یازیده اند که با اندوه باید گفت، نه تنها سودی برای جنبش های اجتماعی آزادی خواهانه در بر نداشته، بلکه زیانمند هم بوده است.

3-در نتیجه و برای گریز از خطای در قضاوت، آنچه باید ملاک قرار گیرد، بررسی و مطالعه  جامع الاطراف زندگی مردان سرنوشت ساز این مرز و بوم است، نه نگاه سطحی و انتزاعی به چند حرکت آنها، که در صورت اخیر ناگزیر حکمی کلی و بی پایه صادر خواهد شد، که متکی بر واقعیات  تاریخی نیست ، بلکه بیانگر تصورات نویسنده، یا به اصطلاح، مصادره به مطلوب از ناحیه اوست.

پس شرط ضروری اظهار نظر و قضاوت صحیح پیرامون موضوعات تاریخی، مطالعه همه جانبه زندگی اشخاصی است که در مقام اظهار نظر درباره آنها هستیم. سراسر زندگی و آرمانهایی که به خاطر آنها فداکاری کرده اند، نه بخش ناچیزی از زندگی آنها، در مقاطع زمانی معین، و تنها در صورت رعایت چنین نکاتی است که - در فرض صادق بودن گوینده - به خود اجازه نخواهیم داد، بی محابا به امثال حیدرخان عمو اوغلی و یپرم خان ارمنی بتازیم، و تلویحاً بلکه تصریحاً، آن ها را آنارشیست و تروریست بنامیم. رسم و معمول و ضروری است، که برای یک تحقیق تاریخی جامع الاطراف، متون گوناگون و معتبر تاریخی را مطالعه و سپس نتیجه گیری کنیم.زمانی که می خواهیم به اظهار نظر پیرامون موضوعی تاریخی بپردازیم، ناگزیر به متونی که در خصوص مورد تدوین یا نوشته شده ، و متضمن اطلاعاتی درباره شخص یا رخداد مورد نظر است، مراجعه ، و به آن استناد می کنیم، تا اظهار نظری علمی در حداقل متعارف ، معقول و معمول داشته باشیم.

4- حال ببینیم محقق مورد نظر - آن گونه که مصاحبه کننده وی را معرفی می کند و ما نیز برای سهولت کار، من بعد، ایشان را محقق می نامیم - در زمینه مورد مصاحبه، و اشخاص تاریخی ، چه نظری ابراز و مستند وی چیست؟ با یادآوری این نکته که بدواً و به جهت رعایت اختصار، و جلوگیری از به درازا کشیدن این نوشته ، نظر کلی، یا در واقع نتیجه گیری های ایشان را ذکر، و از ورود در جزئیات و پاسخگویی به یکایک آنها خودداری و اضافه می شود، که نتیجه گیری های یاد شده، چکیده تصورات و نقطه نظرهای ایشان، درباره اشخاصی است که کم و بیش برای خوانندگان گرامی، از نظر تاریخی آشنا هستند.

1-4- معرفی حیدرخان عمواوغلی، یپرم خان ارمنی، پانف بلغاری و برخی کسان مشهور و غیر مشهوری، که جانفشانی ها در راه آزادی و مشروطه داشتند، به عنوان گروهی تروریست و آنارشیست و آلت فعل بیگانگان

2-4- معرفی تلویحی محمدعلی شاه قاجار، و اتابک امین السلطان، به عنوان اشخاصی آزاده و میهن پرست و ضد بیگانه و مرثیه سرایی برای آنها!

هم چنان که گفته شد، دو فراز بالا نتیجه مصاحبه طولانی محقق است، با روزنامه صبح امروز و گروه فرهنگ و اندیشه آن.

بسیار خوب! حالا ببینیم اعمال تروریستی مورد نظر ایشان کدام است ؟ و مستند یا مستندات وی چیست؟ و آیا ارزشی دارد، و اگر دارد آن میزان ارزش و اعتبار، تا از آن بتوان در قضاوت های تاریخی سود جست؟ و سپس در حد توان ناچیز نگارنده این یادداشت، ارائه مستنداتی به منظور اثبات نادرستی برداشت محقق یاد شده و خروج ایشان از حدود انصاف و عدالت و شرایط ضروری برای تحقیقی علمی و جامع الاطراف و قابل اتکا و اعتماد.

3-4- محقق در مقام ارائه نمونه از کارهای تروریستی حیدر عمواوغلی، به معنایی که امروزه از ترور مصطلح است و می شناسیم، سوء قصد وی به محمد علی شاه را با بمب و به هنگام عزیمت او به    دوشان تپه، یاد می کند و مطلبی که بسیار شگفت انگیز و جالب است، علت و منشایی است که محقق برای آن اقدام اعلام کرده. وی می گوید، هنگامی که روس و انگلیس قرارداد ضد ایرانی سال 1907 میلادی را منعقد کردند، محمدعلی شاه «با آن قرارداد و بسیاری تحرکات دیگر که برای کشور زیان آور بود مخالف بود» و در نتیجه ترتیب سوء قصد به وی، توسط حیدر عمواوغلی داده شد، تا امکان اعمال و اجرای قرارداد فراهم آید. و به عبارت دیگر، محمدعلی شاه را بترسانند، تا دست از مخالفت بردارد. یا للعجب!! برابر این مصاحبه، محمدعلی شاه، شخصی میهن پرست و ایران دوست معرفی، و حیدرخان عمو اوغلی عامل و بازیچه دست بیگانگان اعلام، زیرا  که محمدعلی شاه را مورد سوء قصد قرار داده است! ببینیم پشتوانه چنین نظری چیست؟

محقق برای اثبات مدعای سست خود، به خاطراتی چند استناد کرده است، مانند خاطرات احتشام السلطنه، میرزا یحیی دولت آبادی و محمود محمود. اما خاطرات مذکور چه اندازه منطبق با واقعیات بوده،معلوم نیست. به ویژه که خاطرات شخصی است، و نه تحقیقات تاریخی و اجتماعی نویسنده آن،  و کمترین تضمینی وجود نداشته و ندارد، که در خاطره نویسی، آن هم در محدوده اشاره به مسائل و رویدادهای تاریخی و اجتماعی، نویسنده از علایق و احساسات و نقطه نظرهای شخصی خویش تاثیر نپذیرفته و رویدادها را به میل خود ثبت و ضبط و تفسیر نکرده باشد. از جهت دیگر می دانیم که خاطرات و خاطره نویسی ثبت و ضبط صورت ظاهری و بیرونی رویدادهایی است که خاطره نویس به آنها برخورد کرده، یا می کند، چه در امور شخصی و چه اجتماعی ، و مسلم است که در مورد اخیر نوعاً توجهی به کنه و ماهیت و علل واقعی پدیده ها ندارد و به ریشه یابی آنها نمی پردازد، بلکه صورت ظاهری آنها را ثبت و ضبط می کند، و طبیعی است که در چنین وضعیتی، خاطرات به تنهایی و بدون توجه به منابع دیگر، میزان و ملاک غیر قابل استناد و اتکایی برای بررسی و قضاوت پیرامون رخدادهای تاریخی و اجتماعی است.

4-4- محمدعلی شاه قاجار، که دوران ولایت عهدی را در تبریز گذرانده و خود و اطرافیانش ظلم ها نسبت به مردم آذربایجان روا داشته بودند، پس از تاجگذاری، تمامی تلاش خود را در جهت برانداختن اساس مشروطیت به کار گرفت. از جمله کارهای او، دعوت میرزا علی اصغرخان اتابک             (امین السلطان) بود ، و سپس کارهایی، که نهایتاً  به صدراعظمی وی انجامید، که به دشمنی با توده مردم و ایزار دست روس ها بودن، مشهور بود.امین السلطان نیز از گرد راه نرسیده، اقدامات ریاکارانه خود به منظور تضعیف و برانداختن مشروطه را آغاز کرد، و از ایجاد و حمایت از هرگونه آشوب در کشور خودداری نکرد. و در عین حال به نحوی ریاکارانه خود را با مجلس شورا همراه نشان می داد. لیکن بطور اتفاقی، متن تلگرافی به دست مجاهدان خوی افتاد، که توسط امین السلطان به اقبال السلطنه مخابره شده بود و اخیرالذکر از کسانی بود که با عده ای از کردها و افراد خود تاخت و تاز  بسیاری به روستاهای ماکو داشت، و مردم خوی را نیز کشتار کرده بود، و چون مجاهدان آذربایجان، در مقام جلوگیری از اعمال جنایتکارانه او برآمدند، مشخص شد که جنایات او به اشاره صریح و حمایت امین السلطان صورت گرفته است. و امین السلطان همان است که به نظر محقق، ترور وی فقط به جهت ایجاد اغتشاش در دولت و کشور و انحراف افکار عمومی از قرارداد سال 1907 بود. و البته محقق ، کمترین دلیلی بر این مدعیات سست اقامه نکرده است، و ظاهراً  علت چنین نتیجه گیری، تقارن زمانی آشکار شدن قرارداد، با ترور امین السلطان است. در حالی که مدت ها بود، که امین السلطان، به خاطر بدخواهی ها نسبت به کشور و مردم، مورد نفرت قرار داشت. و پیش از ترور وی نیز مجاهدان خوی نسخه ای از تلگراف اتابک، به اقبال السلطنه را به تبریز فرستاده بودند و همین امر سبب دشمنی  بیش از پیش مردم با اتابک شد و مجاهدان خوی در لایحه ای که به همین مناسبت نوشته بودند، به  صراحت قید کردند.« می باید ملت را به هیجان آورده، با یک انقلاب، وجود نحس امین السلطان را از این خاک دور کنند » و اضافه می کردند «.... اگر چنان که این دفعه هم  از همت عالی و هیجان کافی تبریز، امین السلطان را از وظیفه خود معزول نکردند، آن وقت در دفع نحس وجود او بناگزاری خواهد شد»*

میرزا علی اصغرخان  امین السلطان، که راه تقرب به سلاطین قاجار را می دانست، از هر وسیله ای برای راضی نگهداشتن آنها و تهیه پول از مردم بیچاره ایران، برای تامین هزینه های شاهان بی کفایت قاجار، ولو به قیمت بر باد دادن مملکت، خودداری نکرد. وی تحت نفوذ دولت روس قرار گرفته ، و به مساعدت آن دولت، مستقر و ایران را به باد فنا می داد. حاجی میرزا ابوطالب زنجانی، که از جمله علماء غیور ، درستکار و رشوه نگیر تهران بود، و کارهای او را عیب جویی می نمود، روزی در مجلسی که با هم بوده اند، گفته بود «میرزا علی اصغر خان! ایرانیان را خیلی ارزان فروختی، من حساب کرده ام هر فرد ایرانی به دولت خارجه به پانزده قران فروخته شده»

او در جواب گفته بود «خیلی گران فروخته ام، ایرانیان نفری دو قران بیشتر نمی ارزند!» اتابک با موسیونوز (بلژیکی) همدست شده، واقعاً ریشه ایران را کندند.(ص 511 از متن کتاب تحلیلی و انتقادی حاج سیاح محلاتی تحت عنوان دوره ی ترس و وحشت یا خاطرات حاج سیاح) و البته چیزی که در آن دیده نمی شود، یا بسیار کم دیده می شود ، شرح مسائل شخصی است. و آنچه مبنای کتاب را  تشکیل می دهد، اوضاع مملکت و ریشه یابی علل حوادث و پریشانی آن است. البته فرق است بین آنچه بصورت تحلیلی و تنقیدی پیرامون اوضاع مملکت و علل پریشانی و عقب ماندگی آن نوشته شده ، با آنچه به عنوان خاطرات شخصی و با عنایت به علایق و سلایق شخصی نوشته شده یا می شود.

از این مطلب چند نتیجه حاصل است و یک توضیح لازم!

اولاً_ محمدعلی شاه قاجار، امین السلطان را  که از زمان دو شاه پیش از خود، یعنی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، به اندازه کافی در بدنامی ناشی از بدخواهی نسبت به مردم و کشور، شهره بود، به قصد بر انداختن  مشروطیت از اروپا خواست.

ثانیاً_ امین السلطان، همچنان که  از چنین عنصری انتظار می رفت، از راه نرسیده، کوشش خود را در راه مقصود به کار گرفت. و در این راه از حمایت اشخاصی امثال اقبال السلطنه، که به اشاره صریح او، مردم را در آذربایجان کشتار و چپاول می کرد گرفته، تا خریدن طرفداری برخی نمایندگان سست نهاد مجلس شورا و بذل و بخشش به بدخواهان مشروطه و دشمنان آزادی و اراذل و اوباشی که تحت حمایت قزاق های محمد علی شاه قاجار - پیش از توپ بستن مجلس و در فواصل زمانی رویارویی محمدعلی شاه و مشروطه خواهان - و به هزینه او و در ضدیت با مشروطه، در میدان توپخانه اجتماع کرده بودند، فروگذار نکرد.*

ثالثاً_ در عین حال بی مناسبت نیست، روشن شود که بر خلاف مرثیه سرایی تلویحی محقق، به نقل از احتشام السلطنه، برای امین السلطان ، شرایط پس از ترور وی، دقیقاً عکس وضعیتی است که ایشان ذکر کرده است. به این نحو که پس از اینکه عباس آقا صراف آذربایجانی، با شلیک گلوله، امین السلطان را از پای درآورد،گلوله ای نیز به خود شلیک و جان فدا کرد. پس از آن امین السلطان را بلافاصله در درشکه نشانده و به منزل بردند،که سپس درگذشت ، و او را با انجام تشریفات مذهبی، به خاک سپردند. لیکن جنازه عباس آقا، جوان جانفشان، بر روی خاک باقی ماند، و سپس مأموران شهربانی، جنازه اش را به حیاط بهارستان آورده ، به روی خاک انداختند، و پس از یک روز و بیشتر وی را با خواری از زمین برداشته و به گورستان فرستادند.* و تنها پس از گذشتن مدتی، قریب یک هفته از مرگ وی بود که با آگاهی از جانفشانی او، به خاطر مردم و مشروطه، روزنامه ها مطالبی پیرامون بدی های امین السلطان و فداکاری عباس آقا صراف تبریزی منتشر، و سپس مجالس ترحیمی، برای وی، در تهران و تبریز برپا شد. آیا انتظار این بوده است که مردم برای امین السلطان که به بدخواهی با کشور و ملت و بدنامی ناشی از رفتار ضد ایرانی خود، و آلت فعل روس ها بودن شهره بود نیز،مجلس ترحیم برپا کرده و دلسوزی کنند؟!

5-4- همین مرثیه سرایی تلویحی، برای محمدعلی شاه قاجار هم معمول شده.

آنجا که از قول وی نقل می کنند «امروز از من مظلوم تر در این مملکت کسی نیست، به من بمب اندازی شده، و کسانی از همراهان من کشته شده، و حالا مانع از این می شوند، که کسانی که این عمل را انجام داده اند مورد بازپرسی قرار بگیرند و توضیحاتی بدهند.» البته این دلسوزی برای محمدعلی شاه، ناشی از عدم توجه محقق، به شرایط اجتماعی زمان وقوع حوادث است. آنچه اتفاق افتاد این بود، که پس از سوء قصد به محمدعلی شاه، شهربانی،  به عنوان و بهانه دستگیری سوء قصد کنندگان، به خانه اشخاصی ریخته و آن ها را بازداشت و مورد بازجویی قرار داده بودند، و البته چون این اعمال برخلاف قانون صورت گرفته بود، اعتراضات نمایندگان مجلس شورا و غیره را در پی داشت، و نهایتاً شهربانی ناگزیر شد، بازداشت شدگان را آزاد کند. اگر محقق محترم، تدقیقی در شرایط زمانی و وضعیت اجتماعی داشت، به چنین دلسوزی نمی پرداخت. چه، همانطور که می دانیم، در آغاز جنبش مشروطه، یکی از خواست های اصلی و بنیانی مردم، تاسیس عدالت خانه بود و گذراندن قوانین و ترتیب تحقیق و تعقیب و محاکمه و مجازات بر اساس قانون.

پس از استقرار مشروطه، با حساسیتی که در این مورد وجود داشت، عدم رعایت قوانین از ناحیه شهربانی، در دستگیری و بازجویی اشخاص، عملاً دستاوردهای جنبش مشروطه را نفی و مخدوش می کرد، و پیدا بود که نمایندگان مردم اجازه چنین کاری را نمی دهند.

6-4- در کشاکش رویارویی استبداد و آزادی بود، که چون محمدعلی شاه، در مقاطعی احساس ضعف و زبونی می کرد ، در مقام دلجویی از مجلس و مردم بر می آمد، و حتی نمایندگان روس و انگلیس را هم به میانجی گری می خواست. برای نمونه توجه کنیم، به یکی از این موارد، که منجر به سوگند شاه شد، با این عبارات « چون به واسطه انقلابی که این چند روزه در تهران و سایر ولایات ایران واقع شده برای ملت سوء ظن حاصل شده بود، که خدای نخواسته ما در مقام نقض و مخالفت از قانون اساسی هستیم، لهذا برای رفع این سوء ظن، و اطمینان خاطر عموم ملت، به این کلام الله مجید قسم یاد می کنیم که اساس مشروطیت و قوانین اساسی را  کلیتاً در کمال مواظبت، حمایت و رعایت کرده...» اما مختصر اشاره ای به علت تنظیم این  سوگند نامه بی فایده نیست. از آنجا که محمد علی شاه، برای برانداختن مشروطه از هر راهی تلاش می کرد، از جمله کارهای وی، استفاده از اراذل و اوباشی بود، که با برنامه ریزی های انجام شده، می خواست به وسیله آنها، مجلس و مشروطه را براندازد. این بود که در یک روز، دسته ای از اوباشان سنگلج، به پیشروی مقتدر نظام و گروهی از بی سر و سامانان چاله میدان،  به سر دستگی صنیع حضرت، به سوی مسجد سپهسالار، که جایگاه انجمن ها بود، به راه افتاده و پس از آشوبی که  در اثر حمله آنها به مجلس شورا به وجود آمد، و در پی آگاهی قزوین و رشت و تبریز از موضوع و شور و خروش مشروطه خواهان ، انجمن تبریز، محمد علی شاه را به عنوان اینکه  سوگند خود بر رعایت قانون اساسی را شکسته، از پادشاهی برداشت و این کار را در زمان، به تهران، به خود محمدعلی میرزا و به دارالشوری، آگاهی داد. و سپس از  شهرهای دیگر هم تلگراف هایی مبنی بر بیزاری از محمدعلی شاه  و درخواست از مجلس برای برگزیدن جانشین او رسید، که موجب ترس محمدعلی شاه شد، و اشخاصی از جمله نمایندگان روس و انگلیس را به میانجی گری واداشت، و نتیجه کار هم چنان که نوشته شد، نوشتن سوگند یاد شده توسط محمدعلی شاه بود.*

5- نتیجه گیری محقق، درمورد علت سوء قصد به محمد علی شاه، نیز از گونه نظریات عجیب و غریب وی است ، زیرا ایشان اعتقاد دارند و به عنوان مثال یادآور شده اند «هر گاه بین مجلس و دولت و دربار نزدیکی حاصل می شد، این گروه ها (اشاره به حیدر خان عمو اوغلی و یاران)  با حرکت های خشن و تروریستی خود، فضا را به تشنج و تقابل می کشاندند.» این نظر، نیز مبتنی بر خطای محض ناشی از نگرش انتزاعی، به یک حرکت، بدون توجه به ریشه های آن و هم چنین نادیده گرفتن رویدادهای اجتماعی حاصل از کشاکش استبداد و آزادی، در زمان وقوع رویدادها است.و برای نشان دادن اشتباه محقق کافی است، توجهی اندک داشته باشیم، به رویدادهایی که منجر به روابط ظاهراً نزدیک دربار و مجلس شد، تا علت واقعی نزدیکی محمدعلی شاه را به مجلس شورا دریابیم. همانطور که نوشته شد، محمدعلی شاه، از هر اقدامی برای برانداختن مشروطه فروگذار نمی کرد، و براثردشمنی های آشکار و پنهان او با مشروطه و قانون و تمایل وی به از بین بردن مشروطه، بسیاری از  نمایندگان مردم در مجلس تلویحاً، بل تصریحاً ، از وی بدگویی می کردند. او نیز هر زمان کار را بر خود سخت می دید، در مقام دلجویی  و تظاهر علاقه به قانون، اشخاصی از درباریان را  واسطه قرار می داد، تا  زمینه آشتی با مجلس  و در واقع مردم ایران را فراهم آورند. این آشتی جویی، هیچ گاه از حد تظاهر فراتر نرفت و پیش از سوء قصد هم، چون تلاش های وی، در بر انداختن مشروطیت، باعث رنجش مردم شد، و انجمن تبریز طی  تلگرافی محمدعلی شاه را  به لحاظ قانون شکنی،  صریحاً برکنار و این امر را به خود وی هم اطلاع داد، و شهرهای دیگر ایران نیز به تبعیت از تبریز، برکناری محمدعلی شاه را خواستند، و کار چندان سخت شد که محمدعلی میرزا ، ناگزیر از نوشتن سوگند نامه شد، که این خود قرینه قانون شکنی های او بود ، لیکن چون اعمال وی، ریا کارانه بود، رنجش مردم از او بیشتر می گردید، چنان که عضدالملک رییس ایل قاجاریه و شعاع السلطنه برادر شاه، ترسیدند که به فرجام کار، پادشاهی از خاندان قاجار بیرون رود و به دست و پا افتاده، چگونگی را به محمدعلی شاه گفتند، و عضدالملک به شاه گفت، پادشاهی با رنجش بی اندازه مردم شدنی نیست. و فرجام رفتار بدخواهانه او را به مجلس روشن کرد، و محمدعلی شاه را واداشت، که بار دیگر با مجلس آشتی نماید. به هر تقدیر چون اعتقادی به مشروطه نداشت و به هر وسیله در برانداختن آن می کوشید، حیدرخان عمواوغلی، ترتیب سوء قصد به وی را داد، تا  مردم را از گزند او ایمن دارد.

6- در پایان سخن به این مناسبت، درباره حیدر خان عمواوغلی و یپرم خان ارمنی، مختصری          می نویسیم، تا نشان دهیم، محقق چگونه مجاهدان راه مشروطه را ، با آن همه فداکاری و جانفشانی، تروریست و آنارشیست می نامد، و دلیلی بر اثبات مدعیات دارد یا نه؟ دیدیم در شرایطی که اتابک به دشمنی های خود با آزادی و مردم ادامه می داد، و مجاهدان خوی به صراحت از برنامه ریزی برای «دفع نحس وجود او» حرف می زدند، این کار را حیدر خان عمو اوغلی، برنامه ریزی و به وسیله عباس آقا صراف تبریزی، به انجام رساند. و از جمله نتایج این اقدام، ترس و وحشت مستبدین و درباریان بود، به نحوی که از مخالفت علنی با مشروطه دست کشیده، سهل است انجمن های حمایت از مشروطه، البته به سیاق خود دایر می کردند! پس از اینکه محمد علی شاه، مجلس را به توپ بسته و آزادی خواهان را  از هم پراکند ، حیدر عمو اوغلی، هم از ایران خارج و به قفقاز رفت. و در آنجا به گردآوری کمک برای  مجاهدین تبریز، یعنی تنها نقطه ای که در آن مشروطه باقی مانده بود، پرداخت. و کمک های مختلف، اعم از مالی و سلاح جنگی، برای تبریزیان فراهم می کرد، و سپس نیز خود در 11 ماهی که تبریزیان، با کمک مجاهدان قفقازی، و ارمنی، و گرجی، با لشگریان محمدعلی شاه و مزدوران او، که تبریز را در محاصره داشتند، می جنگیدند، در جنگ ها شرکت داشت، و کارهای درخشانی انجام می داد، که در روحیه بخشی به مجاهدین تبریز، بسیار مؤثر افتاد. منجمله ساختن جعبه ای پستی، حاوی بمب و ارسال آن برای شجاع نظام مرندی، که از دشمنان خونخوار مشروطه و مردم بود و کشتن او و رهانیدن مردم از دست تجاوزات یکی از دشمنان آزادی.

تفصیل ابن اقدامات  را باید در تاریخ مشروطه* و کتاب حیدر خان عمواوغلی ، نوشته اسماعیل رائین خواند. به هر حال حیدر خان عمو اوغلی، با جانفشانی و فداکاری، عمر خود را در راه آرمان های آزادی خواهانه و حقوق مردم سپری می کرد. پرسش این است، چگونه می توان چنین  کسی را که نه برای منافع شخصی، بلکه برای منافع  و آزادی های ملی، مبارزه کرده، تروریست و آنارشیست(هرج و مرج طلب) خواند؟ از طرفی محقق، مدعی است وی وابسته به بیگانگان بوده  است، حال صرف نظر از اینکه  دلیلی ارایه نمی کند و ندارد، تا ارایه کند، ترور امین السلطان را برای اثبات مدعای خود مثال  می زند، که بسیار سست و بی پایه است، و پاسخ آن قبلاً داده شده.

پرسش های دیگر این است:

الف- اگر حیدرخان عمواوغلی، آنارشیست بوده، در این صورت حضور او در میان مجاهدین تبریز و فداکاری هایش را باید چگونه توجیه کرد؟ آیا سایر مجاهدین مشروطه، از جمله تبریز هم آنارشیست بوده اند؟!

ب- در این صورت، حد فارق مبارزان راه آزادی، و هرج و مرج طلبان کجاست؟ و اگر کمی با اغماض به نظریات محقق بنگریم، نمی توان بسیاری از کسانی را که در راه آزادی های بشری، با استبداد جنگیده اند، نیز به صرف اقدامات، یا برخی از اقداماتشان، تروریست و آنارشیست نامید؟

ج- در قبال هجوم همه جانبه محمد علی شاه و مزدوران وی، به نهضت مشروطیت، باید با دسته گل به پیشواز وی می شتافتند؟ و از توسل به مقابله به مثل و مقاومت در برابر او ،صرف نظر می کردند؟ مسلم است که پاسخ پرسش ها منفی است. به یاد بیاوریم، که همین محمدعلی شاه قاجار، به محض اینکه با پشتیبانی و حمایت روس ها و مشاورین و راهنمایان روسی خویش، مثل شاپشال و لیاخوف، مجلس را به توپ بست و آزادی خواهان را پراکند، تعقیب مجاهدین و مشروطه خواهان را آغاز و در باغ شاه به تماشای کشتار مردم، نشست. داستان دلگداز جنایات وی را باید در کتب تاریخ مشروطه خواند، تعداد زیادی از آزادی خواهان را بدون محاکمه کشت. از جمله ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان، که    می گوید: «سرگذشت این دو تن بسیار ساده بود، امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند، دو دژخیم، طناب به گردن ایشان انداخته، از دو سو کشیدند، خون از دهان ایشان آمد، و این زمان دژخیم سومی خنجر به دلهای ایشان فرو کرد و مدیر روزنامه را هم بدین سان کشتند.» * و این جزئی از جنایاتی بود ، که محمدعلی شاه نسبت به مردم و آزادی خواهان مرتکب شد، و این همان محمد علی شاهی است، که پس از واقعه سوء قصد به خود، چون نتوانست آن گونه که مایل بود آزادی خواهان را قلع و قمع کند، طی نامه ای به عنوان عضدالملک، به مظلوم نمایی پرداخت، و همان نامه و اظهارات، وسیله دلسوزی محقق محترم است، نسبت به او. و همانی است که  پس از فتح تهران، توسط مشروطه طلبان، به سفارت روس پناهنده شد.برگردیم به حیدر عمو اوغلی و مجاهدان دیگر. هم چنان که گفته شد، حیدر عمو اوغلی، کمک های شایانی، به مجاهدین تبریز کرد، و خود نیز در جنگ ها، با نیروهای محمد علی شاه و مزدوران او حضور داشت، و در گرماگرم جنگ ها، از اقدامات در جهت نگهداری مشروطه و آزادی و گسترش و نظم دادن به امور، از جمله در خوی، کوشش ها داشت، * در کتاب تاریخ مشروطه کسروی ، درباره حیدر عمو اوغلی، در فصل مربوط به ترور امین السلطان می نویسد «در این هنگام در تهران یک مرد آزادی خواهی می زیست که خود جوان، ولی بسیار دلیر و کاردان می بود و سپس یکی از پیشروان بنام شورش ایران گردید.» و به هر تقدیرجای تفصیل مطلب نه در این یادداشت، بلکه در کتبی است، که ذکر شد.همین مطلب صادق است در مورد یپرم خان، که ازچهره های درخشان جنبش مشروطه است، و در زمانی که محمد علی شاه و سپاهیان، او تبریز را در محاصره داشتند، یپرم خان، به همراه داوطلبان دیگری از کمیته سوسیال دموکرات قفقاز، انجمنی  پنهانی به نام(کمیته ستار) پدید آورده و به اتفاق آزادی خواهان گیلان، به نیروهای استبداد حمله ، و پس از شکست آنها، رشت را در اختیار گرفتند. یپرم خان، به نمایندگی فدائیان ارمنی، به عضویت کمیسیون جنگ که وظیفه گرد آوری نیرو، برای جنگ با محمدعلی شاه را داشت، برگزیده شد و در جنگ های بین راه تا قزوین، و گشودن تهران پیشتاز بود، که نهایتاً به پناهنده شدن محمدعلی شاه، به سفارت روس انجامید. پس از آن بریاست نظمیه (شهربانی) گماشته شد، و در هر جا دشمنان آزادی مشکلی بوجود   می آوردند. یپرم خان در دفاع از آزادی و مشروطه، به همراه گروه فدائیان ارمنی، پیش جنگ بود.کسروی در تاریخ مشروطه می نویسد، این مرد چند نیکی و فزونی را از دلیری و کاردانی و مردانگی و پاک درونی و مهربانی، در یک جا می داشت.دلیرانی، یا بهتر گویم، گردانی که در شورش آزادی خواهی پدید آمدند، و بنام گردیدند، از ستارخان و باقر خان و حیدر عمواوغلی و معزالسلطان و خود یپرم خان و دیگران اگر بخواهیم به سنجشی میان آنان بپردازیم و برای هر یکی جایگاهی نشان دهیم، باید ستار خان را یکم،و این مرد را دوم شمرده،و سپس دیگران را بیاوریم.این مرد در دلیری و جنگ آزمودگی، به ستار خان نزدیک و در باز چشمی و بلند اندیشی، با حیدرخان هم پایه می بود.** اشاره کوتاهی به پانف بلغاری، هم بی فایده نیست. این شخص هم از مردان جانباز و فداکاری بود، که در جنبش گیلان، به همراه مجاهدان گیلانی، شرکت داشت و فداکاری های بیشماری کرد، و از جمله سرایت جنبش رشت، به نقاط دیگر. آزاد شدن استر آباد و پیوستن  آن به جنبش، نتیجه مستقیم فداکاری ها و بی باکی های پانف و تعداد انگشت شماری از همراهان وی بود. و بهتر است اشاره کنیم که محقق خود در اظهار نظرهایش، تصریحاً اشاره دارد، که اقدامات پانف و یپرم خان تاثیر مهم و غیر قابل انکاری در پیروزی جنبش مشروطه و گشودن قزوین و تهران بدست آزادی خواهان داشته است. بنابراین، نسبت تروریست و آنارشیست دادن به این فداکاران راه آزادی و مشروطه، و ستیزه جویان با استبداد و عمال آن، ظالمانه و فاقد هرگونه توجیهی است.

هرچند، همچنان که گفتیم، خطاهایی نیز از آنها سر زد، که همه مربوط به پس از تصرف تهران، توسط آزادی خواهان و دسته بندی هایی است، که نوعاً میوه چینان مشروطه، پدید آوردند، و با ایجاد کشاکش انقلابی و اعتدالی، موجبات قتل و جرح تعدادی از آزادی خواهان، از جمله سید عبدالله  بهبهانی و میرزا علی محمد خان  تربیت را پدید آوردند، که قابل چشم پوشی نیست. لیکن فداکاری ها و جانبازی های بی نظیر آزادی خواهان، و احترام و ارزش آنها و اقدامات درخشانشان را در راه استقرار آزادی و مشروطه نفی نمی کند.

*  برای آگاهی بیشتر به تاریخ مشروطه احمد کسروی ، صفحات ، 281، 443، 447، 448، 505، 517،660، 802، 803، 873، مراجعه کنید.

** تاریخ هیجده ساله آذربایجان احمد کسروی.

 اردیبهشت و خرداد 1378 شماره 13 و 14 ماهنامه آیینه زندگی

پنبه زن (احمدعلی رستگاران)...
ما را در سایت پنبه زن (احمدعلی رستگاران) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : panbezana بازدید : 194 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 8:25